بازی جدید زندگی
 
زن ایرونی
زن ایرونی

پسر دومم نزدیک به دو ماهشه

خاله هام اومدن خونمون

خاله کوچیکم تا چشمش خورد به پسرم گفت چه پسر زشتی

 

گفتم طبق اداب قدیمیا داره میگه

اما دوباره گفت (س) خیلی خوشگل بود نه؟

 

هی تکرارکرد و حتی عکس پسر بزرگمو نشون داد به خاله بزرگم و گفت ببین ابجی چه ناز بوده

میخواستم بگم من مادر جفتشونم

نامادری بطرگه که نیستم میخوای دل منو بسوزونی

 

خیلی ناراحت شدم خیلی 

به مامانم گفتم و اونم به خالم

خالم هم گفت دیگه خونشون نمیرم

منم گفتم اشکال نداره تا الان مگه چند بار اومدن؟

یک ماهی هست که پسرم پیش مامانمه تو این مدت یه بار مامانم درخواست پول کرد برای دندونای پسرم

که ببره دندون پزشکی

منم گفتم ببر پیش دوستم که کمتر میگیره و من از شوهرم پولشو میگیرمو میدم

که دیگه خبری نشد

دو سه روز پیش پسرم زنگ زد که مامان کامچیوترتو بده به من امسال (کلاس ششم) تحقیق داریم

گفتم اون مال من نیست که بدم به تو برو کافی نت...

مامانم اس ام اس داد دوروز بعد که چرا اون کامپیوترتو نمیدی به این بچه برای درسش

منم زنگ زدم گفتم مگه مال منه؟

مگه من خریدم؟

گفت اصلا تو و شوهرت ادم نیستین

گفتم چون (س) خیلی پسر خوبو حرف گوش کنی نبود

گفت شماها بدین و قطع کرد

زنگ زدم به پسرم گفتم کامپیوتر مال من نیس... اما تب لتمو میفرستم برای تو

صفحه کلیدشو همه چیشو میدم با اون برو تو اینترنت کارتو انجام بده

گفت باشه

 

باز مامانم فرداش اس ام اس داد که یه کامپیوتر پیدا کردم 500 نصفشو شوهرت بده که من بخرم

گفتم: نمیده

به پسرم که زنگ میزدم یا جواب نمیداد یا بد حرف میزد خیلی دلم شکست

بهش پیام دادم من مادرتم مگه چند وقته که اونجایی که منو فروختی؟

گفتم بهت جایزه میدن با من این طوری رفتار کنی؟

میدونستم که عمدی میکنه تا خودشو پیش مادرم جا کنه و متاسفانه مادرم مشوق خوبیه براش در این زمینه

امشب مادرم به شوهرم زنگ زد که ماهی 300 هزار تومن بفرست برای خرجی این

شوهرم قبول نکرد

(خوب حق میدم بهش همه جا فقط بدیاشو جار زدن...هیچ وقت از خوبیاش نگفتن.. اینکه تا مریض میشد نصفه شب میبردش دکتر و...)

منم زنگ زدم به مامانم که مگه شوهر من باباشه که از این ماهیانه میخوای؟ مگه مسئولیتشو قبول نکردی؟ خرجا اضافه رو بذار کنار فشار نیاد بهت

(شوهرم بهم قبلا گفته بود که هر جا مامانت لازم داشت من برا پسرت میدم اما منم مادرمو خوب میشناسم بسیار ولخرجه هیچ وقت دلش به حال پول ما نسوخت...برای زایمانم که اومده بود کلی خرجای الکی کرد..کلی هزینه پامون گذاشت... ظرفای نچسب منو با سیم سابیدو مهم نبود من بابتشون هزینه کردم و پول دادم..شوهر منم برای پول دراوردن زحمت میکشه..کوچکترین تفریحی نداره)

گفت تو انگار مادر این بچه نیستی و..

گفتم چرا جلوش اینارو میگی

چرا داری دو به هم زنی میکنی؟

گفت واا نمیشنوه

گفتم اره میدونم

گفتم وقنی زنگ میزنم باهام بد حرف میزته چون تو خوشت میاد

گفت دیگه نزن

قط کرد

اس ام اس داد که شماها این قدر با این بد بودین که از جفتتون متنفره

خیلی دلم شکست

چرا اینو تو دهن بچم انداخت؟

مگه کم براش زحمت کشیدم و خون دل خوردم؟

گفت تو از وقتی بچت به دنیا اومده دیگه اینو نمیخوای فقط مادر اونی

داغونم کرد

من از زندگیم برای بچم مایه گذاشتم

تا جایی که توانم بود

من روح و روانم به خاطر بچم داغون شد

به خاطر اونه که الان حتی حوصله ی خودم رو هم ندارم

بهش گفتم تو دیگه چرا این حرفو میزنی

فک کردم بچمو بردی که هم سایه سر اون باشی هم من یه ذره تو زندگیم طعم ارامشو ببینم

اما فهمیدم اینم بازی جدید زندگیه

 


نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:







           
شنبه 8 آذر 1393برچسب:, :: 1:39
بهار

درباره وبلاگ


زن ایرونی یعنی..؟
آخرین مطالب
نويسندگان
موضوعات


ورود اعضا:

خبرنامه وب سایت:

برای ثبت نام در خبرنامه ایمیل خود را وارد نمایید




آمار وب سایت:
 

بازدید امروز : 1
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 1
بازدید ماه : 374
بازدید کل : 30337
تعداد مطالب : 31
تعداد نظرات : 28
تعداد آنلاین : 1

جاوا اسكریپت